شکوفه انار مامان و بابا، نارمیلا جونشکوفه انار مامان و بابا، نارمیلا جون، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

قشنگ ترین اتفاق زندگی

آخ جون بالاخره چله رسید

خداروشکر این چله رسید و تموم شد. خسته شدیم از بس همه گفتن اینکارو نکن تا چله اون کارو نکن تا چله! نازگل مامان چهل روزه شد. فئاش بشم من. دو تایی رفتیم حموم و کلی اب بازی کردیم   اینم عکسش :                         اینم بعدش :                         یک ماه و ١٠ روزگی ٥ هفته و ٥ روزگی ٤٠ روزگی عــــــــــــــاشقتیم ...
17 شهريور 1392

یک ماهگی عروسکم

گل قشنگم سلام عشق مامان یه ماهه شدی. به همین سرعت یک ماه از روزای قشنگ با هم بودنمون گدشت. ارزوی من برای تو روزای قشنگ و سلامتیه عزیزکم. هر روز بیشتر از روز قبل عاشقت میشیم. من و بابایی خیلی دوست داریم. راستی یک ماهگی بردمت بهداشت قد: ٥٦ وزن: ٤٤٠٠ دور سر: ٣٧ ماشالاااااا به عسلکم                                                 یک ماهگی ٤ هفته و ٣ روزگی ٣١ روزگی دوست دارم عروسک ...
7 شهريور 1392

نارمیلا بیست روزه شد

سلام عشق مامان قربونت برم من که شدی همه زندگیه مامان. همه وقتمو گرفتی و لحظه لحظه ام داره با تو میگذره. با اینکه خییییییییلی خسته میشم اما با تو بودن و تو رو داشتن به همه دنیا می ارزه. از بابایی برات بگم که حسابی دلشو بردی. تا میرسه خونه از همون دم در شروع میکنه به صدا کردنت و قربون صدقه رفتنت. شیر خوردنت خیلی خوبه ماشالا و خیلی بامزه. وقتی گرسنه میشی کلی دست و پا میزنی و سرت رو تند تند به چپ و راست تکون میدی. انگار داری ساز دهنی میزنی. بعضی وقتا یه کم لفتش میدم تا برای من و بابا ساز دهنی بزنی و ما کلی کیف کنیم. خیلی شیرینی عسلم. خوابتم بدک نیست بعضی شبا تا صبح در خدمتتیم و بعضی شبا دلت برامون میسوزه و میخوابی! دلد...
27 مرداد 1392

جالب انگیزهای نارمیلا تا ده روزگی

سلام نفسم بزار زودی برات بگم و برم تا بیدار نشدی تا چشم بهم زدیم ده روز گذشت !!! البته فکر نکنی خیلی راحت گذشتا، انقدر مشغول رسیدگی به تو و کارای مربوط به تو بودیم که به نظر میاد زود گذشت. شکوفه ی انارم ده روزه اومدی تو زندگی من و بابایی. تغییر خیلی خیلی بزرگیه. انگار وارد یه زندگی جدید شدم. راستشو بخوای هضمش یکم سخته. خیال نکنی تو داری اذیتمون میکنیاااااا. نه اصلا. تو عزیز دل مایی. تو عشق کوچولوی مایی، من و بابا عاشقتیم شیرینم فقط یه کم طول میشه تا با وضعیت جدید کنار بیاییم. حالا جالب انگیزهای این ده روز رو برات بگم دوشنبه 7 مرداد که موندیم بیمارستان. روز اول ( سه شنبه 8 مرداد ) از بیمارستان مرخص ...
18 مرداد 1392

عشق من خوش اومدی

عشق من خوش اومدی قدم رو چشم من و بابایی گذاشتی فدای قد و بالات فدای شیرینیت فدای نگاه معصومت دوس داشتنی من خوش اومدی خداروشکر همه چی خوب بود. حالا بعدا میام مفصل برات میگم از صبح که بستری شدیم تا وقتی که مرخص شدیم چه اتفاقاتی افتاد. دوست داریم عروسک قشنگم ممنونم که صحیح و سالم اومدی پیشمون خدایا هزار بار شکـــــــــــــرت همه بچه ها رو در پناه خودت حفظ کن، مواظب گل ناز منم باش   نارمیلا روز تولدش تو بیمارستان              دخملی با وزن ٣٢٥٠ ، قد ٥٠ و دور سر 35 به دنیا اومد. ماشالاااااا به قد و بالاش   ...
7 مرداد 1392

فرشته قشنگ من فردا زمینی میشه

 امروز با بابایی رفتیم پیش خانم دکتر. مثل اینکه خیلی عجله داری و حسابی حوصله ات سر رفته. چون دکتر گفت به احتمال زیاد فردا میای !!!   عزیز دلم عشق مامانی و بابایی فردا یه اتفاق خیییییلی بزرگ قراره تو زندگی ما بیفته. قراره یه فرشته کوچولو بیاد و برای همیشه بشه همدم مامان و دخمل نازه باباش. قراره تو بیای مامانی. فردا با پاهای کوچولوت میای به این دنیا. آروم و قرار ندارم. کلی روزای خوب و شیرین تو تصوراتم هست که امیدوارم با اومدنت همشونو تجربه کنیم.  فردا از وجودم جدا میشی عزیز مادر . با اینکه از تو دل مامانی میای بیرون و میای تو بغلم ولی باز یه حس دلتنگی دارم. بی تاب بغل کردن و بوسیدنتم. بی تاب بوی ...
6 مرداد 1392
1